چشم هایش از سکوت
خط و خالش از غرور
قلب سرخ و وحشی اش
مثل شر و مثل شور
*
توی سینه ام نشسته است
یک پلنگ سر به تو
سرزمین او کجاست؟
کوه و جنگل و درخت ، کو؟
این قفس چقدر کوچک است
جا برای این پلنگ نیست
او که مثل کبک، خانه اش
زیر برف و کنج تخته سنگ نیست
پنجه می کشد به این قفس
رو نمی دهد به هیچ کس
او پر از دویدن است
آرزوی او
رفتن و به بیشه های آسمان رسیدن است
*
آی با توام ، نگاه کن
امشب این پلنگ
از دل شب، این شب سیاه
جست می زند
روی قله سپید ماه!
عرفان نظر آهاری
ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای بوسیدن خاک سر قله ها
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای آنکه ایران
گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای آنکه ایران
خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم
ما برای نوشیدن شورابه های کویر
چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاک
خون دلها خورده ایم
خون دلها خورده ایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
نادر ابراهیمی