پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

میرود آب رخ از باده ی گلرنگ مرا (خواجوی کرمانی)

میرود آب رخ از باده ی گلرنگ مرا
میزند راه خرد زمزمه ی چنگ مرا

دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
که می لعل برون آورد از رنگ مرا

من که بر سنگ زدم شیشه ی تقوی و ورع
محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا

مستم از کوی خرابات ببازار برید
تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا

نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست
من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا

ای رخت آینه ی جان می چون زنگ بیار
تا ز آئینه ی خاطر ببرد زنگ مرا

مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا

نشد از گوش دلم زمزمه ی نغمه ی چنگ
تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا

چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول
دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا
 

خواجوی کرمانی

پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است (خواجوی کرمانی)

پیش صاحب نظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که زملک آزاد است

آن که گویند که بر آن نهاده ست جهان
مشنو ای خواجه که تا در نگری بر باد است

دل در این پیرزن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است

خاک بغداد به مرگ خلفا می گرید
ورنه این شط روان چیست که در بغداد است

گر پر از لاله ی سیراب بود دامن کوه
مرو از راه که آن خون دل فرهاد است

همچو نرگس بگشا چشم و ببین کاندر خاک

چند روی چو گل و قامت چون شمشاد است

خیمه ی انس مزن بر در این کهنه رباط
که اساسش همه بی موقع و بی بنیاد است

حاصلی نیست به جز غم زجهان خواجو را
شادی جان کسی کاو زجهان آزاد است

 

  خواجوی کرمانی

http://poemcity.ir/post/category/48