پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

حافظ آن آتش اندیشه که در جام تو بود (نصراله مردانی)

حافظ آن آتش اندیشه که در جام تو بود
از خمستان ازل حاصل فرجام تو بود

خنده بر گریه‌ی رندان قلندر می‌زد
گرمی آتش زرتشت که در جام تو بود

آتشی کز نفس پیر مغان تو شکفت
سوخت هر پخته که در راه طلب خامِ تو بود

مست از کوثر شعر تو شد آدم به بهشت
شور مستان همه از باده‌ی گلفام تو بود

آن که آموخت تو را علم نظر می‌داند
توسن سرکش اندیشه چرا رام تو بود

نشد از شاخ شکربار نباتت شیرین
تلخی آن‌همه بیداد که در کام تو بود

خوش نمودی سخن از قصه‌ی گیسوی نگار
زلف خاتونِ غزل سایه‌ای از شام تو بود

آنچه زر می‌شود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیایی‌ست که در جوهر الهام تو بود

از بلندای زمان مرغ خیال تو گذشت
کز ازل تا به ابد گردش ایام تو بود

مشکل عشق نه در حوصله‌ی دانش ماست
سّر این نکته‌ی ناگفته در ابهام تو بود

وانچه غواص خرد یافت به گرداب جنون
دُر دریای غزل در صدف نام تو بود

روزگاری که شب آیینه‌ی مهتاب نداشت
آفتاب هنر از کنگره‌ی بام تو بود

ارغنون ساز طربخانه‌ی جمشید فلک
زهره با رطل گران مشتری جام تو بود

بر در میکده گفتند صبوحی زدگان
پیر گلرنگ تو در پرده‌ی ایهام تو بود

شب قدری که تو را مست به دوش آوردند
روشن از پرتو می‌ روی گل اندام تو بود

دوش می‌رفتی و با خلوتیان ملکوت
آسمان تا به زمین وسعت یک گام تو بود

زیر این گنبد دوّار ندیدم خوشتر
از صدای سخن عشق که پیغام تو بود

 

 

نصر اله مردانی

http://kazeroonpoem.blogfa.com/post-44.aspx

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.