پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

یکی را دوست می دارم ولی افسوس، او هرگز نمی داند(مسعود امینی)

یکی را دوست می دارم
ولی افسوس، او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم
شاید
شاید
بخواند از نگاه من، که او را دوست می دارم
ولی افسوس، او هرگز نگاهم را نمی خواند
وای

به برگ گل نوشتم من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس
او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند
صبا را دیدم و گفتم صبا،  دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم، تو را من دوست می دارم
ولی ناگه
ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید

---

من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشقه، عاشق شدنم

---

در کدامین مکتب و مذهب جرم است پاکبازی
در جهان صدها هزاران پاکباز از سینه دارم
کار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازان
هدیه از سلطان عشق بر هر دو پایم پینه دارم
پینه دارم
من عاشقه، عاشق شدنم

---

من از بیراهه های هله بر می گردم و آواز شب دارم
هزار و یک شبی دیگر، نگفته زیر لب دارم
مثال کوره می سوزد تنم از عشق امید طرب دارد
حدیث تازه ای از عشق مردان حلب دارد
من عاشقه، عاشق شدنم

---

من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم
سینه مالامال غم اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای من هم دلی در سینه دارم
من عاشقه، عاشق شدنم 

 

 مسعود امینی