جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
زدش سیلی و گفت دور ای پسر
نجنبیدم از سیل زورآزمای
که ای تا که پیش تو جنبم ز جای
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کزان سنگ خاره رهی بر گشود
زکوشش به هرچیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار
که از مرگ جز یاس ناید به بار
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
ملک الشعرای بهار
و نسخه ای دیگر
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت:
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
جناب اجل کش گران بود سر
زدش سیلی وکفت: دور ای پسر!
نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد
به کندن دراستاد و ابرام کرد
بسی کند وکاوید وکوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی برگشود
زکوشش به هر چیز خواهی رسید
بههر چیز خواهی کماهی رسید
بروکارگر باش و امّیدوار
که از یاس جز مرگ ناید بهبار
گرت پایداربست در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
ملکالشعرای بهار