پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

پایان شب سخن سرایی(جلال الدین همایی)

پایان شب سخن سرایی
می‌گفت ز سوز دل همایی 

فریاد کزین رباط کهگل 
جان می‌کنم و نمی‌کنم دل 

مرگ آخته تیغ بر گلویم
من مست هوا و آرزویم

روزم سپری شده است و سودا
امروز دهد نوید فردا 

مانده است دمی و آرزوساز 
من وعده سال می‌دهم باز 

آزرده تنی فسرده جانی 
در پوست کشیده استخوانی 

در حنجره‌ام به تنگ انفاس
از فربهیم نشانه آماس

با دست نوان و پای خسته
بار سفر فراق بسته 

نه طاقت رفتن و نه خفتن
نه حال شنیدن و نه گفتن 

جز وهم محال پرورم نیست
می‌میرم و مرگ باورم نیست 

زودا که کنم به خواب سنگین
تن جامه ز خون سینه رنگین 

از بعد شنید و گفت بسیار
خاموشی بایدم به ناچار 

در خوابگه عدم برندم 
لب تا ابد از سخن ببندم 

زین دود و غبار تیره خاک 
غسل و کفنم مگر کند پاک 


دکتر جلال الدین همایی