پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

دنیا شبیه توست مثل دلبری هات(محمد حسین بهرامیان)


دنیایی ها 1

دنیا شبیه توست مثل دلبری هات
چیزی شبیه رنگ رنگ روسری هات

مثل شکوه بادبادک بازی باد
وقتی که می رقصاندش بازیگری هات

مثل خط ابروت، مثل خط لبهات
بر چهره آیینه آرایشگری هات

مثل خدا را صد قلم آراستن ها
مثل تبِ سرخِ قلم خاکستری هات

افسوس اما شهر ارزان می فروشد
در پارک های شوخ، شرم دختری هات

ای شهرزاد قصه های سال ها پیش!
افسانه ام کن با تب افسونگری هات

گم کرده ام -آه- ای هزار و یک شب درد!
خورشید را در قصه ی دیو و پری هات

شاهی؟ گدایی؟ مرشدی؟ پیری؟ چه هستی؟
دل بسته ام عمری است بر پیغمبری هات

امشب عمو زنجیر باف قصه ام را
آورده ام در حلقه ی پا منبری هات

نذر مرا با کاسه ای گندم ادا کن
تا پر بگیرم در حریم پاپری هات

امروز یادم کن که فردا دیگر از من
گردی نخواهد خاست با یادآوری هات

* **

دنیا شبیه توست، وقتی ماه باشی؛
مثل گل تردید در ناباوری هات

دنیا شبیه توست؛ وقتی ماه باشی
حتی خدا دل می دهد بر دلبری هات


محمد حسین بهرامیان

عصر است و غروب رمضانی که (محمد حسین بهرامیان)


قصیده گرسنه

برای مردم مظلوم و ستمدیده سومالی

*****

عصر است و غروب رمضانی که گرسنه است
لب های تو در بانگ اذانی که گرسنه است

لب های تو و تشنگی چک چک لیوان
دستان من و سفره ی نانی که گرسنه است

وقت است بیایی و دل تب زده ام را
هذیان صدایی بچشانی که گرسنه است

کوهم من و سر می کشد از بُهت دهانم
نام تو به رنگ فورانی که گرسنه است

می دزدمت از مردم قحطی زده ی شهر
می پوشمت از چشم جهانی که گرسنه است

بلعیده دو دست از شب پیراهن من را
راهی شده ام با چمدانی که گرسنه است

پرواز صد و یازده، مقصد شب قحطی
بلعیده هوا را خلبانی که گرسنه است

می گردم و دنبال ورم کرده ی یک ماه
در کوچه ی بی نام و نشانی که گرسنه است

سومالی سودا زده را می خرم امروز
از گیشه ی پر گرد دکانی که گرسنه است

سومالی ماتم زده یک مادر تاریک
با کودک بی تاب و توانی که گرسنه است

انگار عروسی تو در دهکده بر پاست
خونریز من و سورخورانی که گرسنه است

من را ببر از داد و هوارِ شبِ لبخند
من را ببر از خانه برانی که گرسنه است

بر حسرت من یک شکم سیر بخند و ...
آزاد کن از رنج جهانی که گرسنه است

من آمده ام با شـب واگـیر بجنگم
با شیشه ایِ قطره چکانی که گرسنه است

جاری شدم از نیل که دنباله بگیرم
آشوب تو را در شریانی که گرسنه است

می بینم و یک نیمه ی سیر از کره ی خاک
در کاسه ی خالی جوانی که گرسنه است

یک شاخه یِ خشک است میان تب و تشباد
این سبزه ی باریک میانی که گرسنه است

اسطوره اینان همه طبل و طپش مرگ
پاکوبی شان جامه درانی که گرسنه است

اینجا همه در هلهله ی سرخ و سیاهند
در کشمکش دیوکشانی که گرسنه است

انگار که برخاسته اند از شبح خویش
از هول هیولای نهانی که گرسنه است

گــرما و  بیــابان و  تب و  تـاول و  تشـویش

در می برم از مهلکه جانی که گرسنه است

***

[ قانون زمین است که گاه از سر سیری
بنشینی و هی شروه بخوانی که گرسنه است

درد تو تب قافیه ای باشد و با زور
در پای ردیفی بنشانی که گرسنه است...]

با حرف مسلمانم و با دل چه بگویم
خون می خورم از نیش زبانی که گرسنه است

در جنگ صلیبی است زمین با من و چشمم
بر بازوی امداد رسانی که گرسنه است

انگار که ضحاکم و روییده دو تا دست
از شانه ی من شکل دهانی که گرسنه است

یک سوی زمین مرتع گاوان هیاهو
یک سو شکم گاوچرانی که گرسنه است

صد ها گَله قربانی عیش دو سه چوپان
ما دلخوش موسی و شبانی که گرسنه است(!)

قانون زمین است که سگ باشی و خود را
تا لاشه ی گرگی بکشانی که گرسنه است

قانون زمین است و منِ تشنه ی لبهات
قانون زمین است و زمانی که گرسنه است

می دزدمت از مردم قحطی زده ی شهر
می پوشمت از چشم جهانی که گرسنه است

***

عصر رمضان است و  تو و  شوق نفسهات
افطاری جان از هیجانی که گرسنه است

حیف است که در نافله ی ناز نبینی
شب ناله ی چشم نگرانی که گرسنه است

حیف است که در حادثه، با دشمن خونیت
همسایه نباشی و ندانی که گرسنه است


 محمد حسین بهرامیان

http://sarapoem.persiangig.com/link7/poem2.htm

آمد درست زیر شبستان گل نشست(محمد حسین بهرامیان)

پیشنماز

آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربین آن جماعت مغرور شب پرست
 
یک تکه آفتاب؟ نه یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است

"چادر نماز گل گلی انداخته به سر"
افتاده از بهشت بر این ارتفاع پست
 
این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست
این چندمین ردیف نمازی خیا لی است

 گلدسته اذان و من های های های
الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ وادِ ... مست
 
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و  لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
 
سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید
سُبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
 
یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم)
(او فکر می کنیم در این پرده مانده است
 
سارا سلام... اشهد ان لا ا له ... تو
با چشمهای سرمه ای... ان لا ا له ...مست
 
دل می بری که...  حیّ علی ... های های های
" هر جا که هست پرتو روی حبیب هست"
 
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست
 
باران جل جل شب خرداد توی پارک
مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
 
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست

سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و  لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت

سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست

سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا .. بحمده
سُبحان ربی ا لــْ ... من و سارا دلش شکست
 
سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا به هم رسیــ...
سُبحانَ تا به کی من و او دست روی دست؟
 
زخمم دوباره وا شد و  ایاکَ نستعین
تا اهدنا ا لصـْ ... سرای تو راهی نمانده است
 
یک پرده باز بین من و او کشیده اند)
( سارا گمانم آن طرف پرده مانده است

 

محمد حسین بهرامیان

http://sarapoem.persiangig.com/link7/selectionpoem2.htm#پیشنماز