پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

شب که از نیمه گذشت(کیوان شاهبداغی)

شب که از نیمه گذشت
من دلم را دیدم
که نشسته لب پاشویه حوض
آب می نوشد و یک جرعه به یاد خوش دوست
ماه هم گوشه دیوار حیاط
چشم در راه نگاهی که بجوید او را
تکه ابری به شتاب ، می دود سمت زلالیت نور
تا که پنهان کند آن چشمک زیبای فروریخته از عرش خدا
گل محبوبه شب ، عاشق عطر حضور

و هوا

بوی یاس و تو و صد خاطره و عشق خموش
آسمان بوی خدا می دهد و گوشه باغ
لب پرچین ، هوس عشق و نگاهی که بَرَد این دل ما
می نشینم لب آن بوته بابونه و باز
این دل تنگ و تو و مهر فرو خورده به ناز
سینه پنجره باز است به سمت گل سرخ
و نسیم ، رقص را یاد تن توری اویخته بر پنجره داد
شبنمی می چکد از باور برگ

دست من در دل شب ، دامن پر مهر خدا
من کلامی به لبم مانده که از روز نخست
بیم ان را دارم ، که اگر با تو بگویم انرا
پاسخت می شکند قلب مرا
نذر کردم که اگر این دل من شاد کنی
دست بر سینه ببویم گل را
کاسه آبی بدهم ، خاطر زیبای حیات
گندمی ، گوشه ایوان ، که تن خسته پرواز کمی شاد شود

منِ بی دل شده و شوق وصال
بذر مهرت که به دل ماند و شکفت
آسمان هست و خدا
گل شب بو وگل یاس و حجاب تن ابر
و تراویدن مهتاب و نسیم
و من و میل تو را خواندن و این پرسش سخت
کاش می شد که خدا
به زبان تو بیاندازد و لطفی بکند

تو بگویی ، آری
دل من بر لب پاشویه حوض
جرعه اب ، که نوشیده ، فروداده و گفت :
می شود آن دل زیبای شما ...
و زبان دل بیچاره که بند آمد و باز
جرعه ای اب فرو داده و گفت:
می شود آن دل زیبای شما ،
بشود تنگ دل خسته ما ؟

آسمان هست و خدا
گل مینا و گل مریم و یک بوته رز
و تراویدن مهتاب و سکوت
باز می پرسد دل ، به ندایی که تو می فهمی و او
آسمان هست و خدا
چشمکی چشم براه گذر تیره ابر
بوته نسترن و سرو و سکوت

باز می پرسد دل
می توان با دل زیبای شما ، لب پاشویه نشست ؟
می توان با تو سخن گفت و شنید ؟

و خدا
آسمانی بی ابر
چشمکی رنگ امید
و تراویدن مهتاب و نسیم
گل آلاله و مینا و سلام
و صدای دل زیبای تو در وقت سحر
وه چه
" آری "
زیباست

 

 

کیوان شاهبداغی

http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/114