پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام (رهی معیری)

 

با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم که در ویرانه ها افتاده ام

سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین کجا بودم کجا افتاده ام

جای در بستان سرای عشق می‌باید مرا
عندلیبم از چه در ماتم سرا افتاده ام

پایمال مردمم از نارسایی های بخت
سبزه ی بی طالعم در زیر پا افتاده ام

خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بی قدرم ز چشم آشنا افتاده ام

تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام

بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
تا جدا افتاده ام از دل جدا افتاده ام

لب فرو بستم رهی بی روی گلچین و امیر
در فراق همنوایان از نوا افتاده ام

 

 

 رهی معیری

http://zafar-nazarzadeh.persianblog.ir/post/381

ساقی بده پیمانه ای ،زان می که بی خویشم کند(رهی معیری)

ساقی بده پیمانه ای ،زان می که بی خویشم کند
برحسن شورانگیز تو ،عا شق تراز پیشم کند

زان می که در شبهای غم ،بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم ،فارغ ز تشویشم کند

نور سحر گاهی دهد ، فیضی که می خواهی دهد
بامسکنت، شاهی دهد،سلطان درویشم کند

سوزد مرا،سازد مرا ،در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا ،بیگانه از خویشم کند

بستاند آن سرو سهی ،سودای هستی از «رهی»
یغما کند اندیشه را ،دور از بد اندیشم کند

 

 

رهی معیری

 http://abbas73.parsiblog.com/Posts/87

 

اشکم ولی‌ به پای عزیزان چکیده ام (رهی معیری)

اشکم ولی‌ به پای عزیزان چکیده ام
خوارم ولی‌ به سایه گل آرمیده ام

با یاد رنگ و بوی تو‌ای نوبهار عشق
همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام

چون خاک در هوای تو از پا افتاده ام
چون اشک در قفای تو با سر دویده ام

من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش
از دیگران حدیث جوانی شنیده ام

از جام عافیت می نابی نخورده ام
وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام

موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده ام

ای سرو پای بسته به آزادگی مناز
آزاده من که از همه عالم بریده ام

گر می‌‌گریزم از نظر مردمان رهی
عیبم مکن که آهوی مردم ندیده ام

 

 

رهی معیری

http://yaahagh.com/shaaer/rahi-moayeri

لاله دیدم روی زیبا ی توام آمد بیاد (رهی معیری)

لاله دیدم روی زیبا ی توام آمد بیاد
شعله دیدم سرکشی های توام آمد بیاد 

سوسن و گل آسمانی مجلسی آراستند
روی و موی مجلس آرای توام آمد بیاد
 
بود لرزان شعله شمعی در آغوش نسیم
لرزش زلف سمنسای توام آمد بیاد
 
در چمن پروانه ای آمد ولی ننشسته رفت
با حریفان قهر بیجای تو ام آمد بیاد
 
از بر صید افکنی آهوی سرمستی رمید
اجتناب رغبت افزای توام آمد بیاد
 
پای سروی جویباری زاری از حد برده بود
هایهای گریه در پای توام آمد بیاد
 
شهر پرهنگامه از دیوانه ای دیدم رهی
از تــــو و دیوانگی های تــوام آمد بیاد

 


رهی معیری