گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی؟
من عاشق توام تو بگو یار کیستی؟
بستی میان ز کینه کشیدی ز غمزه تیغ
جانم فدات در پی آزار کیستی؟
دارم دلی ز هجر تو هر دم فکارتر
تا خود تو مرهم دل افکار کیستی؟
هر شب من و خیال تو و کنج محنتی
تا با که ای و مونس و غمخوار کیستی؟
من با غم تو یار به عهد و وفای خویش
ای بی وفا تو یار و وفادار کیستی؟
تا چند گرد کوی تو گردم گهی بپرس
کاین جا چه می کنی و گرفتار کیستی؟
جامی مدار چشم خلاصی ز قید عشق
اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی؟
جامی