پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

بگذار تا بگریم(سعدی)

 

 

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران

با ساربان بگویید احوال آب چشمم
تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران

ای صبح شب‌نشینان، جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه‌داران

چندین که بر‌شمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم، الا یک از هزاران

سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمی‌توان کرد ا‌ِل‍ّا به روزگاران

چندت کنم حکایت؟ شرح این‌قدر کفایت
باقی نمی‌توان گفت الا به غم‌گساران
 

حضرت سعدی