پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

اگر چه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی(مهدی اخوان ثالث)

اگر چه حالیا دیریست کان بی کاروان کولی
ازین دشت غبارآلوده کوچیده ست,
هنوز از خویش پرسم گاه :

آه

چه می دیده ست آن غمناک روی جاده نمناک,
زنی گم کرده بویی آشنا و آزار دلخواهی؟
سگی ناگاه دیگر بار
وزیده بر تنش گمگشته عهدی مهربان با او.
سیه روزی از عبث بیزار و سیر از عمر
بتلخی باخته دار و ندار زندگی را در قماری سرخ؟
و شاید هم درختی ریخته هر روز همچون سایه در ریزش
هزاران قطره خون بر خاک روی جاده نمناک؟
چه نجوا داشته با خویش؟
پیامی دیگر از تاریکخون دلمرده سودازده , کافکا؟
درودی دیگری بر هوش جاوید قرون و حیرت عصیانی اعصار
ابر رند همه آفاق, مست راستین خیام؟
تفو ی دیگری بر عهد و هنجار عرب, یا با تفی دیگر به ریش عرش و بر آیین این ایام؟

چه نقشی میزده ست آن خوب
به شوق و شور یا حسرت؟
دگر بر خاک یا افلاک روی جاده نمناک؟
مگر, آن نازنین عیاروش لوطی؟
شکایت می کند ز آن عشق نافرجام  دیرینه,
و ز او پنهان, بخاطر می سپارد گفته اش طوطی؟
کدامین شهسوار باستان می تاخته چالاک
فکنده صید بر فتراک روی جاده نمناک؟
که می داند چه می دیده ست آن غمگین؟
دگر دیریست کز این منزل ناپاک کوچیده ست.
و طرف دامن از این خاک بر چیده ست.

ولی من نیک می دانم,
چو نقش روز روشن بر جبین غیب می خوانم,
که او هر نقش می بسته ست,یا هر جلوه می دیده ست,
نمی دیده ست چون خود پاک روی جاده نمناک.

 

مهدی اخوان ثالث

 http://mrariamehr.blogfa.com/post-2.aspx