از دستهای سبز ملائک صفا گرفت
دستی که خسته بود به سمت خدا گرفت
در صحن می دوید و شبیه کبوتران
حال و هوای گنبد زرد رضا گرفت
شب بود و سمت پنجره فولاد دل سپرد
چیزی شبیه نور دلش را فرا گرفت
صدها فرشته زائر چشمان او شدند
حاجت ز لایزالی صحن وسرا گرفت
در التهاب گریه و باران قنوت بست
زائر که حاجت از لب سبز دعا گرفت
گریه -ضریح - من و هیاهوی زائران
نقاره ها زدند: مریضی شفا گرفت
اعظم زارع