-
گنجشکای خونه (اردلان سرفراز)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:47
گنجشکای خونه ای چراغ هربهانه ازتوروشن ازتوروشن ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من من وگنجشکای خونه دیدنت عادتمونه به هوای دیدن توپرمی گیریم ازتو لونه بازمیای که مثل هر روز برامون دونه بپاشی منو گنجشکا می میریم ، تو اگه خونه نباشی همیشه اسم تو بوده اول و آخر حرفام بس که اسم تو رو خوندم ، بوی تو داره نفس هام عطر...
-
یار دبستانی من (منصور تهرانی)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:43
یار دبستانی من َیار دبستانی من ، با من و همراه منی چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره...
-
بهاران خجسته باد (کرامت دانشیان)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:40
بهاران خجسته باد هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید پرستو به بازگشت زد نغمهی امید به جوش آمدهست خون، درون رگ گیاه بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا به مردان تیزخشم که پیکار میکنند به آنان که با قلم، تباهی دهر را به چشم جهانیان پدیدار میکنند بهاران...
-
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جـدایی (عراقی)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:38
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جـدایی چــه کنم که هست اینها گل باغ آشنــــایــی همهشب نهادهام سر، چو سگان بر آستانت کــــه رقـیـب در نیـایـد به بهانــهء گدایـــــــــی مـــژهها و چـــشم یارم به نظر چـــنـان نماید که میـان سنبلستـان چرد آهـــوی ختــایـــی در گلستان چشمم زچه رو همیشه باز است به امیـــد آنکه شاید تو به...
-
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد( حافظ)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:31
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است ساقی بیا که جامی در این زمان توان زد از شرم در حجابم ساقی طلب تو پی کن باشد که بوسه ای چند بر آن دهان توان زد بر عزم کامرانی فالی بزن چه دانی شاید که گوی عیشی با این و آن توان زد بر جویبار چشمم گر سایه افکند دوست...
-
اینو زدم تا بدونی موقع رفتنت نبود(مجید خراطها)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:27
اینو زدم تا بدونی موقع رفتنت نبود خدا نگه دارت باشه گر چه دلم راضی نبود حق نداری که بگذری از حرف من به سادگی زدم که یادت بمونه هر جا میری باید بگی اینو زدم اما دلم که از تو دل نمیکنه وای بمیرم رو صورتت جای انگشتای منه گریه نکن عزیز من الهی دستم بشکنه اما بدون هر جا بری خاطرهات مال منه برو ولی بدو که من میمونم توی...
-
بهارم دخترم از خواب برخیز(فریدون مشیری)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:22
بهارم دخترم از خواب برخیز شکر خندی بزن شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ناز بهار آمد تو هم با او بیامیز بهارم دخترم آغوش وا کن که از هر گوشه گل آغوش وا کرد زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا کرد بهارم دخترم صحرا هیاهوست چمن زیر پر و بال پرستوست کبود آسمان همرنگ دریاست کبود چشم تو زیبا تر از اوست بهارم...
-
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند (سعدی)
شنبه 11 مهر 1394 18:58
خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند به کسان درد فرستند و دوا نیز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخجیر روند صید را پای ببندند و رها نیز کنند نظری کن به من خسته که ارباب کرم به ضعیفان نظر از بهر خدا نیز کنند عاشقان را ز بر خویش مران تا بر تو سر و زر هر دو فشانند و دعا نیز کنند گر کند میل به خوبان دل من عیب مکن کاین گناهیست که در...
-
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم(سیمین بهبهانی)
شنبه 11 مهر 1394 18:54
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام گفتم که من خود را در آن عریان تماشا...
-
ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن (پروین اعتصامی)
شنبه 11 مهر 1394 18:50
ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن روی مانند پری از خلق پنهان داشتن همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق سینهای آماده بهر تیرباران داشتن روشنی دادن دل تاریک را با نور علم در...
-
صدای پای آب : اهل کاشانم روزگارم بد نیست. (سهراب سپهری )
پنجشنبه 9 مهر 1394 16:14
صدای پای آب نثار شب های خاموش مادرم ** اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی . مادری دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستانی ، بهتر از آب روان . و خدایی که در این نزدیکی است : لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند. روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه . من مسلمانم . قبله ام یک گل سرخ . جانمازم چشمه ،...
-
آرش (سیاوش کسرایی)
پنجشنبه 9 مهر 1394 16:03
آرش کمانگیر * برف می بارد برف می بارد به روی خار و خاراسنگ کوهها خاموش دره ها دلتنگ راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ بر نمی شد گر ز بام کلبه ها، دودی یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دم سرد ؟ آنک آنک کلبه ای روشن روی تپه روبروی من در...
-
زمستان (اخوان ثالث)
پنجشنبه 9 مهر 1394 16:00
زمستان سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سر ها در گریبان است. کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را . نگه جز پیش پا را دید نتواند، که ره تاریک و لغزان است. وگر دست محبت سوی کس یازی، به اکراه آورد دست از بغل بیرون ، که سرما سخت سوزان است. نفس کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک. چو دیوار ایستد در پیش...
-
دوره گرد( محمد رضا یعقوبی)
پنجشنبه 9 مهر 1394 15:57
یاد دارم یک غروب سرد سرد ......... می گذشت از توی کوچه دوره گرد دوره گردم ، کهنه قالی میخرم دست دوم جنس عالی میخرم گر نداری کوزه خالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی زدو بغضش شکست اول سال است نان در خانه نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟؟ بوی نان تازه هوش ما را برده بود اتفاقا مادرم...
-
همای رحمت(استاد شهریار)
پنجشنبه 9 مهر 1394 15:54
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم به خدا قسم خدا را به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن که...
-
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: و این منم زنی تنها (فروغ فرخزاد )
دوشنبه 6 مهر 1394 19:08
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ** و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک اسمان و ناتوانی این دستهای سیمانی. زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصلها را میدانم و حرف لحظه ها را میفهمم نجات دهنده در گور خفته است و...
-
پرکن پیاله را ...(فریدون مشیری )
دوشنبه 6 مهر 1394 19:03
پرکن پیاله را ... پرکن پیاله را که این آب آتشین دیری است ره به حال خرابم نمی برد این جامها که در پی هم می شود تهی دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد...... من با سمند سرکش و جادویی شراب تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستاره اندیشه های ژرف تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره...
-
از پس شـیـشه عـــــــــینک اســتاد(دهستانی)
دوشنبه 6 مهر 1394 18:56
از پس شـیـشه عـــــــــینک اســتاد ســـــــــرزنش وار به من مـــــینگرد باز در چــــــــــــهره من مــــــیخواند که چــــــــــها در دل من مـــــیگذرد ******* میکند مـــــــطلب خود را دنــــــبال بچه ها عشق گــــــــناه است گناه وای اگـــــــــــر بر دل نو خاسته ای لشـــــــــــکر عشــــــق بتازد بیگاه ******* من...
-
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا(نیما یوشیج)
دوشنبه 6 مهر 1394 18:55
چشمه کوچک گشت یکی چشمه ز سنگی جدا غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا گه به دهان بر زده کف چون صدف گاه چو تیری که رود بر هدف گفت : درین معرکه یکتا منم تاج سر گلبن و صحرا منم چون بدوم ، سبزه در آغوش من بوسه زند بر سر و بر دوش من چون بگشایم ز سر مو ، شکن ماه ببیند رخ خود را به من قطره ی باران ، که در افتد به خاک زو بدمد بس...
-
شبی گیسو فروهشته به دامن(منوچهری)
دوشنبه 6 مهر 1394 18:54
شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن بکردار زنی زنگی که هرشب بزاید کودکی بلغاری آن زن کنون شویش بمرد و گشت فرتوت از آن فرزند زادن شد سترون شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه او من ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بدو چون چشم بیژن همیبرگشت گرد قطب جدی چو گرد بابزن مرغ مسمن بنات النعش گرد...
-
بر تن خورشید میپیچد به ناز(فریدون مشیری )
دوشنبه 6 مهر 1394 18:51
بر تن خورشید میپیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تکدرختی خشک در پهنای دشت تشنه میماند در این تنگ غروب از کبود آسمانها روشنی میگریزد جانب آفاق دور در افق، بر لالة سرخ شفق میچکد از ابرها باران نور میگشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ میگیرد به بر باد وحشی میدود در کوچهها تیرگی سر میکشد از بام و در شهر...
-
الا یا خیمگی خیمه فروهل(منوچهری دامغانی)
شنبه 4 مهر 1394 17:07
الا یا خیمگی خیمه فروهل که پیشاهنگ بیرون شد زمنزل تبیره زن بزد طبل نخستین شتربانان همی بندند محمل نماز شام نزدیک است و امشب مه و خورشید را بینم مقابل ولیکن ماه دارد قصد بالا فرو شد آفتاب از کوه بابل چنان دو کفه سیمین ترازو که این کفه شود زان کفه مایل ندانستم من ای سیمین صنوبر که گردد روز چونین زود زایل من و تو غافلیم...
-
در تمام خاطراتم رد پای خیالت پیدا( مریم اسدی)
شنبه 4 مهر 1394 14:02
مرا میرانی و غرق تمنا می شوی گاهی پریشان می شوم حوری فریبا می شوی گاهی در تمام خاطراتم رد پای خیالت پیدا دلم گم می شود پنهان و پیدا میشوی گاهی غزلهای مرا بی واهمه پر میکنی از غم غزل می بافی و استاد دلها می شوی گاهی شبی می آیی و خواب مرا بی پرده می پویی به رسم عاشقی شبگرد تنها می شوی گاهی هواخواهی پریشان خاطر و بی کینه...
-
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی(مریم حیدر زاده)
شنبه 4 مهر 1394 11:40
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من...
-
دختری خوابیده در مهتاب، ( هوشنگ ابتهاج )
شنبه 4 مهر 1394 11:27
دختری خوابیده در مهتاب، چون گل نیلوفری بر آب،خواب می بیند. خواب میبیند که بیمارست دلدارش. وین سیه رویا،شکیب از چشم بیمارش باز میچیند. می نشیند خسته دل در دامن مهتاب؛ چون شکسته بادبان زورقی بر آب. می کند اندیشه با خود: از چه کوشیدم به آزارش؟ وز پشیمانی،سرشکی گرم می درخشد در نگاه چشم بیدارش. روز دیگر؛ باز چون دلداده می...