پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

آه ای بهار سبزبر دشت های یخ زده (کیوان شاهبداغی)

آه ای بهار سبز
بر دشت های یخ زده اینک سلام کن
نجوا به گوش درختان سر به خواب
دلتنگ آمدنت اندکی شتاب
در کوچه باغ های پر از شوق فصل سبز
یک قاصدک خبرت را رسانده است
یک زحمتی برای تو دارم ، بهار خوب
وقتی تو آمدی
 در بین راه قاصدکان را سلام ده
با بلبلان بگو که بخوانند شعر عشق
یک قطره نور معرفت بچکان گوشه های چشم
با چشم بسته نتوان نور را که دید
با کودکان بگو بنوازند ساز عشق
بر چهره ها بنشان خنده های شوق
 با مادرم بگو نگزد گوشه های لب
دیگر پدر نزند پشت دست خویش
باور کند که شب تار رفتنی ست
با مردمان بگو نسپارند راه خشم
نفرین رها نموده کمی هم دعا کنند
خورشید را ، که نماند به زیر ابر
با کهکشان تو بفرما در این زمان
شاید که یک ستاره شود سهم مردمان
رنگی بزن به قامت این باغ پرامید
عطری فشان به ساحت گل های مهربان
یک بوسه غنچه گل را به رسم عشق
تا بشکفد بسان گلی در حریم باغ
با ابر هم بگو که ببارد به شهر ما
با چتر ، بسته شود از سر وفا
از گونه ها بزدارد هرچه اشک
با عاشقان بگو که دگر فصل عاشقی ست
ای سبزه ها به درآیید این زمان
ای رودها بخروشید بی امان
ای دست ها بفشارید دست مهر
دامن ز لاله بپوشان حریم دشت
ای مهر ایزدی ، به درآ از ستیغ کوه
آه ای طبیب طبیعت
بهار نو !
  ما چشم بر رهان زمستان چشیده ایم
 مرهم بنه به زخم که هجران کشیده ایم
با نسخه ای ز مهر ، بفرما که قرص ماه ،
 درد نگاه خسته ما را دوا کند
 لطفی نما ، نسیم سحر ، هر طلوع صبح
با نور ، چشم مرا شست و شو دهد
  صد رود آبی و جاری روانه کن
 تا اشتیاق دیدن دریا نشان دهد
 باران نویس تا که بشوید غبار غم
 قوس و قزح ، که نوازش کند دو چشم
یک یاکریم ، تا بپراند مرا ز خواب
آغوش مهر تا بگشایم به آفتاب
با ماهیان حوض ز دریا سخن بگو
آیینه هدیه کن تو سرانجام جست و جو
آنک برای بسته لبانم به رسم عشق
لبخند و شکر و سلامی روانه کن
عطری فشان که پر از بوی عاشقی ست
آن نغمه ای که تمنای تازگی ست
بر خاطرات تلخ که بر جان نشسته است
 شهدی ز جام گذشتت حواله کن
با یاد او دل ما را جوانه زن
بر خوان دوست ، دست طلب را روانه کن
با شاپرک بگو بپرد گرد شمع دوست
با شعله هم ، که نیفتد به بال عشق
دیگر نشان خانه ما را به خنده ده
 بر سفره ها بنشان هفت سین پاک
زین پس تو روزگار مردم ما را چو سکه کن
 سبزی نشان به ساحت دل های یخ زده
سیبی به دست منتظر مردمان بده
 سیمای مهربان رفیقان به خنده باز
دل را به سوی صداقت روانه ساز
سرشار کن تو لحظه های ما را ز یاد او
سرخی نشان به گونه این مردمان خوب
اینک بهار پاک
ای لحظه های ناب
تحویل سال نو
آغاز زندگی
 با صد دعای خیر
 با یاد مهر او
تقدیم یار باد

 کیوان شاهبداغی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.