پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

کبری ، دوباره ، تصمیم خودش را گرفته بود(کیوان شاهبداغی)

   سر مشق های ما

*

کبری ، دوباره ، تصمیم خودش را گرفته بود
او با مراد  ، دگر چت نمی کند

پطروس  ، کنار سد
با پنجه های سرد  و ورم کرده ، نیمه شب

تنها نشسته بود
همراه پنجم او در کنار او

اما چه سود ، که  آنتن نمی دهد
دارا ، با آنکه مهریه سارای خسته را، یکجا حواله کرد

داراتر از گذشته ، در جستجوی همسر زیبای دیگریست
بابای مهربان ، اینک تمام قبوض رسیده را

از آب و برق و گاز
 با استعانت از اعتبار کارت

با یک تماس غیر حضوری ، پرداخت کرده است
کوکب ، دندان شیری خود را کشیده است

زیبا تر از گذشته ، با سیم های بسته به دندان نیش و پیش
لبخند میزند

شنگول و گرگ ، با تور شاد شاد ، به تفریح رفته اند
دیروز هم کلاغ ، صبحانه ، خدمت روباه پیر بود

یک وام هم برای خریدن تن پوش  تازه ای
به دهقان خوب ما ، تخصیص داده شد

چوپان به جان گرگ ، قسم خورده تا دگر
هرگز دوباره دروغی نگوید او

چی پی اس حسنک ، وصل گشته است
زین پس کسی نشان حسنک ، گم نمی کند

یک شب میان سفره ، خروسی نهاده شد
کز رفتن به خانه ، تعلل نموده بود

آن مرد هم ، به جرم ورود بدون طرح
اسب بدون پلاکش ، جریمه شد

نانوای خوب ، که همواره دوست بود
از ماه پیش ، یک شبه ، باگت فروش شد 

ایمیل زاغ ، دیشب رسیده است
پرسیده او چرا ، کلاغ خسته به خانه ، نمی رسد؟

در مشق های کودکیم ، غوطه می خورم
تکلیف هر چه بود ، گویا نوشته شد

تکلیف کودکان کشور من
مشق عمرشان ، بی آنکه خوانده شود

خط خطی شده است
دیگر برایشان  ، مشقی نمانده است

سر مشق های غلط ، پیش رویشان
کبری و کوکب و سارا فسانه اند

دارا ولی هنوز ، به امر تجارت است
این جعبه قشنگ ، که جام جهان بین ، لقب گرفت

در عصر ما ، اسب تراوای خانگی ست
مهمان نواز خوب

اینک ،  تو میزبان کدامین نبرد تلخ ؟
در خانه های خویش ، در جمع پر سخاوت اندیشه ها پاک

لم داده در تدارک تارج عقل خود
ابلیس بعد دعوت تو

بنشسته بر طراوت امواج میرسد
بشقاب روی بام ، دشمن میان خانه و بر سفره های شام

مریم ، کنار باربی خود آرمیده است
لیلا ، برای کوزت ، گریه می کند

رعنا ، برای حنا ، تب نموده است
آری ، پدر ژپتو ، عشق عرشیاست

یاور ، برای اوشین  ، نذر کرده است
با بودن جومونگ ، رستم دستان ، چه کاره است ؟

اینک کمال ، سرگرم مدح جمال هزار رنگ
غافل ز خالق این جلوه های نو

دیگر نماز خود از یاد برده است
امید ، بعد یک سفر پنج روز و نیم

با لهجه فرنگی خود ، حرف میزند
در جستجوی دشمن خونخوار دور دست !

غافل ز حیله شیطان خانگی
آری سلام ، جای خودش را به های داد 

بسیار خوب به اوکی ، پس چرا به وای
سی یو به جای گفتن : می بینمت تو را

مای گاد ، به جای خدایا به روی لب
وای نات ؟ همان ، چرا که نه ،  لفظ مادریست !

مادر ، برای پسرش ، سرچ کرده است
اما ،  عروس مناسب ، نیافته ست

اینک ،  پسر ، ترای مجدد نموده است
نابرده گنج ، رنج میسر نمی شود !!

اعجاز در ارائه احساس آدمی
در سوگ و عشق و تولد ، پیامکی !

دیگر لزوم لشکر بیگانه منتفی ست
با دست خود ، چه شیک به تاراج ، رفته ایم .

 

کیوان شاهبداغی  

 http://k1shahbodaghi.persianblog.ir/post/13/

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.