-
پشت شیشه باد شبرو جار می زد (گلچین گیلانی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:43
پشت شیشه باد شبرو جار می زد برف سیمین شاخه ها را بار میزد پیش آتش یار مهوش نرم نرمک تار میزد جنبش انگشت های نازنینش به چه دل کش به چه موزون نقش های تار و گل گون بر رخ دیوار میزد موج های سرخ می رفتند بالا روی پرده بچه گربه جست می زد سوی پرده جام های می تهی بودند از بزم شبانه لیک لب ریز از ترانه توله ام با چشم های تاب...
-
بوی جوی مولیان آید همی(رودکی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:36
بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا شادباش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماهست بخارا آسمان ماه سوی آسمان اید همی میر سرو است وبخارا بوستان سرو سوی بوستان اید همی رودکی سمرقندی
-
زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست(خاقانی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:35
زان زلف مشک رنگ نسیمی به ما فرست یک بوی سر به مهر به دست صبا فرست زان لب که تا ابد مدد جان ما از اوست نوشی بعاریت ده و بوسی عطا فرست چون آگهی که شیفته و گشتهی توایم روزی برای ما زی و ریزی به ما فرست بندی ززلف کم کن و زنجیر ما بساز قندی زلب بدزد و به ما خون بها فرست بردار پرده از رخ و از دیده های ما نوری که عاریه است...
-
هنگام که گریه میدهد ساز (نیما یوشیج)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:32
نیما یوشیج این دود سرشت ابربرپشت هنگام که نیل چشم دریا ازخشم به روی می زند مشت. زان دیرسفرکه رفت ازمن غمزه زن وعشوه ساز داده دارم به بهانه های مانوس تصویری ازاوبه برگشاده. لیکن چه گریستن ، چه توفان ! خاموش شبی ست هرچه تنهاست مردی درراه می زند نی وآواش فسرده برمی آید. تنهای دگرمنم که چشمم توفان سرشک می گشاید. هنگام که...
-
درد های من جامه نیستند (قیصر امین پور )
دوشنبه 25 آبان 1394 20:30
دردهای من جامه نیستند تا زتن درآورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان برآورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنهی شناسنامههایشان درد میکند من...
-
شاد زی با سیاه چشمان، شاد (رودکی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:29
شاد زی با سیاه چشمان، شاد که جهان نیست جز فسانه و باد زآمده شادمان بباید بود وز گذشته نکرد باید یاد من و آن جعد موی غالیه بوی من و آن ماهروی حورنژاد نیک بخت آن کسی که داد و بخورد شوربخت آن که او نخورد و نداد باد و ابر است این جهان، افسوس! باده پیش آر، هر چه باداباد شاد بودهست از این جهان هرگز هیچ کس؟ تا از او تو باشی...
-
دیوونه کیه عاقل کیه (حسین پناهی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:28
دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟ واسطه نیار، به عزتت خمارم حوصلهی هیچ کسی رو ندارم کفر نمیگم، سوال دارم یک تریلی محال دارم تازه داره حالیم میشه چیکارهام میچرخم و میچرخونم ٬ سیارهام تازه دیدم حرف حسابت منم طلای نابت منم تازه دیدم که دل دارم، بستمش راه دیدم نرفته بود، رفتمش جوونهی نشکفته رو٬ رستمش ویروس که...
-
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم (جواد آذر)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:26
هر دمی چون نی، ازدل نالان، شکوه ها دارم روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم هر نفس آهیست، از دل خونین لحظه های عمر بی سامان، میرود سنگین اشک خون آلوده ام دامان، می کند رنگین به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان بهار مردمی ها دی شد زمان مهربانی طی شد آه از این دم سردیها، خدایا آه از...
-
قطار می رود (قیصر امین پور)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:25
ایستگاه * قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام! قیصر امین پور
-
عیشم مدام است از لعل دلخواه(حافظ)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:24
عیشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه از دست زاهد کردیم توبه و از فعل عابد استغفرالله جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه کافر مبیناد این غم که دیدهست از قامتت سرو از عارضت ماه شوق لبت...
-
سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی(سعدی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:23
سرآن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی به چه دیر ماندی ای صبح که جان من بر آمد بزه کردی و نکردند موذنان صوابی نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد که در...
-
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا(صائب تبریزی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:22
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟ شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا خانهآرایی نمیآید ز من همچون حباب موج بیپروای دریای حقیقت کن مرا استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا چند باشد شمع من بازیچهٔ دست فنا؟ زندهٔ...
-
صدای پاییز میآید(علیرضا عسگری)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:20
صدای پاییز میآید و باران و باد و برگهای زرد و سرخ باز صدای زنگ مدرسههای قدیمی در راهروهای بی انتها میپیچد پاییز فصل بیامتداد رویاهاست و یک فنجان چای داغ نوشیدن زیر باد سرد غروب بیمنتها، بیامتداد در جاده پاییز میتوان به هر چیز اندیشید و همانند ستارههای تابستانی رویاها میپیوندند به حقیقت باز همان برگهای...
-
یک حکایت بشنو از تاریخگوی (مولوی)
دوشنبه 25 آبان 1394 20:18
یک حکایت بشنو از تاریخگوی تا بری زین راز سرپوشیده بوی مارگیری رفت سوی کوهسار تا بگیرد او به افسونهاش مار گر گران و گر شتابنده بود آنک جویندست یابنده بود در طلب زن دایما تو هر دو دست که طلب در راه نیکو رهبرست لنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب سوی او میغیژ و او را میطلب گه بگفت و گه بخاموشی و گه بوی کردن گیر هر سو بوی شه...
-
پیرمردی مفلس و برگشته بخت(پروین اعتصامی)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:46
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار و سخت هم پسر، هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیمار بود این، دوا میخواستی، آن یک پزشک این، غذایش آه بودی، آن سرشک این، عسل میخواست، آن یک شوربا این، لحافش پاره بود، آن یک قبا روزها میرفت بر بازار و کوی نان طلب میکرد و میبرد آبروی دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر...
-
شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم (کارو)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:43
تکیه بر جای خدا * شبی در حال مستی تکیه بر جای خدا کردم در آن یک شب خدایا من عجایب کارها کردم جهان را روی هم کوبیدم از نو ساختم گیتی ز خاک عالم کهنه جهانی نو بنا کردم کشیدم بر زمین از عرش، دنیادار سابق را سخن واضح تر و بهتر بگویم کودتا کردم خدا را بنده ی خود کرده خود گشتم خدای او خدایی با تسلط هم به ارض و هم سما کردم...
-
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها (خسرو دهلوی)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:40
در خم گیسوی کافر کیش داری تارها بهر گمره کردن پاکانست این زنارها پرده بردار از رخی کان مایه دیوانگیست کز دماغ عاقلان بیرون برد پندارها فتنه و جور است و آفت کار زار حسن تو حسن را آری بود اینگونه دست افزارها آشتی ده با لبم لب را که آزارم به کام کز پس آن آشتی خوش باشد این آزارها خارخاری در دلست و غنجهای خون بران چون کنم...
-
بنال ای دل که من غم دارم امشب(شهریار)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:38
بنال ای دل که من غم دارم امشب نه دل سوز و نه همدم دارم امشب دلم زخم است از دست غم یار هم از غم چشم مرهم دارم امشب همه چیزم زیادی می کند حیف که یار از این میان کم دارم امشب چو عصری آمد از در گفتم ای دل همه عیشی فراهم دارم امشب ندانستم که بوم شام غمگین به بام روز خرم دارم امشب برفت و کوره ام در سینه افروخت ببین آه دمادم...
-
ماندم به خماری که شراب تو بجوشد (حسین منزوی)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:36
ماندم به خماری که شراب تو بجوشد پس مست شود در خم و از خود بخروشد آنگه دو سه پیمانه از آن می که تو داری با من به بهایی که تو دانی بفروشد مستم نتوانست کند غیر تو بگذار صد باده به جوش اید و صد بار بکوشد وقتی که تو باشی خم و خمخانه تهی نیست بایست دعا کرد که سرچشمه نخوشد مستی نبود غایت تأثیر تو باید دیوانه شود هر که شراب...
-
یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره (مریم حیدر زاده)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:34
یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره یکی دفترش پر از نقاشی و خط...
-
ارغوان شاخه همخون جدامانده من(ابتهاج )
دوشنبه 25 آبان 1394 11:31
ارغوان شاخه همخون جدامانده من آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ آفتابی ست هوا ؟ یا گرفته است هنوز ؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آفتابی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می بینم دیوار است آه این سخت سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر می کشم از سینه نفس نفسم را بر می گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می...
-
بر روی ما نگاه خدا خنده میزند (فروغ فرخزاد)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:29
بر روی ما نگاه خدا خنده میزند هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا نام خدا نبردن از آن به که زیر لب بهر فریب خلق بگویی خدا خدا ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع بر رویمان ببست به شادی در بهشت او...
-
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای(ابو سعید ابوالخیر )
دوشنبه 25 آبان 1394 11:25
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای گفت: یا خاکی است یا بادی است یا افسانهای گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟ گفت: یا کوری است یا کری است یا دیوانهای گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟ گفت: یا برقی است یا شمعی است یا پروانهای بر مثال قطرهی برف است در فصل تموز هیچ عاقل در چنین جاگاه سازد خانهای؟ یا مثال...
-
دو لشکر به هم اندرآویختند( فردوسی)
دوشنبه 25 آبان 1394 11:24
دو لشکر به هم اندرآویختند تو گفتی به یکدیگر آمیختند غریویدن مرد و غرنده کوس همی کرد بر رعد غران فسوس ز آسیب شیران پولاد چنگ دریده دل شیر و چرم پلنگ زمین کرده بد سرخ رستم به جنگ یکی گرزه ی گاو پیکر به چنگ به هر سو که مرکب برانگیختی چو برگ خزان سر فرو ریختی به شمشیر بران چو بگذاشت دست سر سرفرازان همی کرد پست اگر بر زدی...
-
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم(سید حسن حسینی)
شنبه 23 آبان 1394 22:15
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم نیست از هیچ طرف راه برون شد زشبم زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم از ازل ایل وتبارم همه عاشق بودند سخت دلبسته ی این ایل وتبارم چه کنم من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است میله های قفسم...
-
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای(ابو سعید ابوالخیر )
شنبه 23 آبان 1394 22:12
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانهای گفت: یا خاکی است یا بادی است یا افسانهای گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟ گفت: یا کوری است یا کری است یا دیوانهای گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟ گفت: یا برقی است یا شمعی است یا پروانهای بر مثال قطرهی برف است در فصل تموز هیچ عاقل در چنین جاگاه سازد خانهای؟ یا مثال...
-
به نام خداوند جان و خرد(فردوسی)
شنبه 23 آبان 1394 22:10
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهٔ بر شده پیکرست به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه سخن هر چه زین...
-
بیا عاشقی را رعایت کنیم (سید حسن حسینی)
شنبه 23 آبان 1394 22:08
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان غبار تغافل ز جانها زدود هشیواری عشقبازان فزود عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت از آن ها که...
-
به عالم هر دلی کاو هوشمند است(شیخ بهایی )
شنبه 23 آبان 1394 22:06
به عالم هر دلی کاو هوشمند است به زنجیر جنون عشق، بند است به جای سدر و کافورم پس از مرگ غبار خاک کوی او، پسند است به کف دارند خلقی نقد جانها سرت گردم، مگر بوسی به چند است؟ حدیث علم رسمی، در خرابات برای دفع چشم بد، سپند است پس از مردن، غباری زان سر کوی به جای سدر و کافورم، پسند است طمع در میوهٔ وصلش، بهائی مکن، کان میوه...
-
کبری ، دوباره ، تصمیم خودش را گرفته بود(کیوان شاهبداغی)
شنبه 23 آبان 1394 22:04
سر مشق های ما * کبری ، دوباره ، تصمیم خودش را گرفته بود او با مراد ، دگر چت نمی کند پطروس ، کنار سد با پنجه های سرد و ورم کرده ، نیمه شب تنها نشسته بود همراه پنجم او در کنار او اما چه سود ، که آنتن نمی دهد دارا ، با آنکه مهریه سارای خسته را، یکجا حواله کرد داراتر از گذشته ، در جستجوی همسر زیبای دیگریست بابای مهربان ،...