-
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز (فریدون مشیری)
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:57
خوش بهحالِ غنچههای نیمهباز ** بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته، بارانخورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، عطر نرگس، رفص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرمنرمک میرسد اینک بهار خوش بهحالِ روزگار خوش بهحالِ چشمهها و دشتها خوش بهحالِ دانهها و سبزهها خوش بهحالِ...
-
ببار ای بارون ببار(علی معلم)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:36
ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبهای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار دلا خون شو خون ببار بر کوه و دشت و هامون ببار به سرخی لبهای سرخ یار به یاد عاشقای این دیار به کام عاشقای بی مزار ای بارون ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در...
-
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست(ناصر خسرو)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:34
روزی ز سر سنگ عقابی بهوا خاست واندر طلب طعمه پر و بال بیاراست بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت امروز همه روی زمین زیر پر ماست بـر اوج فلک چون بپرم از نظـر تــیز میبینم اگر ذرهای اندر ته دریاست گر بر سر خـاشاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید بنگر که ازین چرخ جفا پیشه چه...
-
عقاب و کلاغ: گشت غمناک دل و جان عقاب (پرویز خانلری)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:29
گشت غمناک دل و جان عقاب چو ازو دور شد ایام شباب دید کش دور به انجام رسید آفتابش به لب بام رسید باید از هستی دل بر گیرد ره سوی کشور دیگر گیرد خواست تا چاره ی نا چار کند دارویی جوید و در کار کند صبحگاهی ز پی چاره ی کار گشت برباد سبک سیر سوار گله کاهنگ چرا داشت به دشت ناگه ا ز وحشت پر ولوله گشت وان شبان ، بیم زده ، دل...
-
باید عاشق شد و خواند (م آزاد)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:27
باید عاشق شد و خواند باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست پشت دیوار کسی می گذرد، می خواند باید عاشق شد و رفت چه بیابانهایی در پیش است رهگذر خسته به شب می نگرد می گوید : چه بیابانهایی! باید رفت باید از کوچه گریخت پشت این پنجره ها مردانی می میرند و زنانی دیگر به حکایت ها دل می سپرند پشت دیوار دریاواری بیدار به زنان می...
-
خفتگان نقش قالی (اخوان ثالث)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:25
خفتگان نقش قالی ، دوش با من خلوتی کردند رنگشان پرواز کرده با گذشت سالیان دور و نگاه این یکیشان از نگاه آن دگر مهجور با من و دردی کهن ، تجدید عهد صحبتی کردند من به رنگ رفته شان ، وز تار و پود مرده شان بیمار و نقوش در هم و افسرده شان ، غمبار خیره ماندم سخت و لختی حیرتی کردم دیدم ایشان هم ز حال و حیرت من حیرتی کردند من...
-
خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیــــــــــزه (اسدی طوسی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:22
خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیــــــــــزه خصـــــــا ل نظر از منظــر خوبی، شب و روز و مه و ســـا ل خفته باشـــــی تو و من می زده باشم همه شب بوســـه ها بر کـف پای تو ولیکـــــن به خیـــــا ل غرق شد تا به پر القصـــــــــــه که نتوان بکشیــــد تیر مژگان که زدی بر دل ریشـــم فی الحـــال وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه...
-
پنچره باز است (اخوان ثالث)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:18
پنچره باز است و آسمان پیداست گل به گل ابر سترون در زلال آبی روشن رفته تا بام برین، چون آبگینه پلکان، پیداست من نگاهم مثل نو پرواز گنجشک سحرخیزی پله پله رفته بی روا به اوجی دور و زین پرواز لذتم چون لذت مرد کبوترباز پنجره باز است و آسمان در چارچوب دیدگه پیدا مثل دریا ژرف آبهایش ناز و خواب مخمل آبی رفته تا ژرفاش پاره های...
-
دعای زنی در راه ... که تنها میرفت(سید علی صالحی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:15
دعای زنی در راه ... که تنها میرفت. ** تنها برای تو ای مونس آدمی تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانهی آدمی تنها برای تو ای پروردگارِ واژه تنها برای تو شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره! من آرزومندم آرزومندِ آزادیِ شما بسیاریِ عدالت، آینههای پاک لبخندِ خاصِ خدا ...! من آرزومندِ هرآنچه بهترینم هرآنچه برای شماست از بوده بود، از...
-
آدمت نیستم آنقدر که حوا باشی(امید مهدی نژاد)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:13
آدمت نیستم آنقدر که حوا باشی عاشقت هم نشدم، هر چه که زیبا باشی چقدر حرف تو را شب همه شب گوش کنم؟ بچه ات نیستم آنقدر که بابا باشی لیلیا! وقتی مجنون به تو عاشق شده بود فکر میکرد که اینقدر هیولا باشی؟ فکر می کرد که با آنهمه آوازه حسن صاحب اینهمه پهنا و درازا باشی؟ اینهمه شهد و شکر کز سخنت می ریزد حدس باید بزند بچه بالا...
-
صد بار به سنگ کینه بستند مرا(ایرج زبردست )
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:11
صد بار به سنگ کینه بستند مرا از خویش غریبانه گسستند مرا گفتند همیشه بیریا باید زیست آیینه شدم، باز شکستند مرا ایرج زبردست
-
یکی روبهی دید بی دست و پای(سعدی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:09
یکی روبهی دید بی دست و پای فرو ماند در لطف و صنع خدای که چون زندگانی به سر میبرد؟ بدین دست و پای از کجا میخورد؟ در این بود درویش شوریده رنگ که شیری برآمد شغالی به چنگ شغال نگون بخت را شیر خورد بماند آنچه روباه از آن سیر خورد دگر روز باز اتفاق اوفتاد که روزی رسان قوت روزش بداد یقین، مرد را دیده بیننده کرد شد و تکیه...
-
ای ایران، ای مرز پر گهر(حسین گل گلاب)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:07
ای ایران ای ایران، ای مرز پر گهر ای خاکت سرچشمه هنر دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی تو جاودان ای دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم مهر تو چون شد پیشه ام دور از تو نیست اندیشه ام در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما سنگ کوهت دُر و گوهر است خاک دشتت بهتر از زر است مهرت از...
-
زهره و منوچهر (ایرج میرزا)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:05
زهره و منوچهر ** صبح نتابیده هنوز آفتاب وا نشده دیده نرگس ز خواب تازه گُل آتشی مُشک بوی شسته ز شبنم به چمن دستو روی منتظر حوله باد سحر تا که کند خشک بدان روی تر ماه رخی چشم و چراغ سپاه نائب اول به وجاهت چو ماه صاحب شمشیر و نشان در جمال بنده مهمیز ظریفش هلال نجم فلک عاشق سر دوشی اش زهره طلبکار هم آغوشی اش نیّر رخشان چو...
-
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش (حافظ)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:03
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگردد جهان بر مردمان سختکوش وان گهم درداد جامی کز فروغش بر فلک زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت نوش با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش تا نگردی آشنا زین پرده رمزی...
-
در این سرای بی کسی (سایه)
چهارشنبه 15 مهر 1394 21:01
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند دل خراب من دگر خراب تر نمی شود که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم یکی...
-
چو گلهای سپید صبحگاهی(سیاوش کسرایی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 11:44
چو گلهای سپید صبحگاهی در آغوش سیاهی شکوفا شو ................... به پا بر خیز و پیراهن رها کن گره از گیسوان خفته واکن فریبا شو گریزاشو چو عطر نغمه کز چنگم تراود بتاب آرام و در ابر هوا شو .............. به انگشتان سر گیسو نگهدار نگه در چشم من بگذار و بردار فروکش کن نیایش کن بلور بازوان بربند و واکن دوپا بر هم بزن ؛...
-
چشمه و سنگ (ملک الشعرای بهار)
چهارشنبه 15 مهر 1394 11:40
جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار به نرمی چنین گفت با سنگ سخت کرم کرده راهی ده ای نیکبخت گران سنگ تیره دل سخت سر زدش سیلی و گفت دور ای پسر نجنبیدم از سیل زورآزمای که ای تا که پیش تو جنبم ز جای نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد به کندن در استاد و ابرام کرد بسی کند و کاوید و کوشش نمود کزان سنگ خاره رهی بر...
-
مرغ سحر ناله سر کن (ملک الشعرای بهار)
چهارشنبه 15 مهر 1394 11:34
مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازهتر کن زآه شرربار این قفس را برشکن و زیر و زبر کن بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پر شرر کن ظلم ظالم، جور صیاد آشیانم داده بر باد ای خدا! ای فلک! ای طبیعت! شام تاریک ما را سحر کن نوبهار است، گل به بار است ابر چشمم ژالهبار است این قفس چون...
-
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار(سعدی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 11:32
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار** خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار آفرینش همه تنبیه خداوند دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت...
-
غمت در نهانخانه دل نشیند(طبیب اصفهانی)
چهارشنبه 15 مهر 1394 11:28
غمت در نهانخانه دل نشیند به نازی که لیلی به محفل نشیند مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست، مشکل نشیند خلد گر به پا خاری، آسان برآرم چه سازم به خاری که در دل نشیند به دنبال محمل چنان زار گریم که از گریهام ناقه در گل نشیند پی ناقهاش رفتم آهسته، ترسم غباری به دامان محمل نشیند به دنبال محمل، سبکتر قدم زن...
-
کمتر بخواه مرغ سحر ناله سرکند (غلامرضا طریقی)
سهشنبه 14 مهر 1394 12:37
کمتر بخواه مرغ سحر ناله سرکند ! داغ مرا که سوخته ام تازه تر کند از جور روزگار جوی کم نمی شود حتی اگر تمام جهان را خبر کند ! در داغ آفتاب به مهتاب دلخوشیم پس از کسی مخواه که شق القمر کند ! در آشیانه نیز به مقصد نمی رسی وقتی زمانه خواست تو را دربدر کند ! غم بین آسمان و زمین پرده می کشد روزی اگر فلک شب ما را سحر کند !...
-
من این روزا یه حال دیگه ای دارم(افشین مقدم)
سهشنبه 14 مهر 1394 12:34
من این روزا یه حال دیگه ای دارم همیشه هیچ وقت این طور نبودم همیشه نیمه ی خالیو می دیدم به فکر نیمه های پر نبودم همیشه فکر می کردم زمین پسته خدارو سوی قبله میشه پیدا کرد همین دیروز سمت این حوالی بود یکی در زد خدا رفتو درو وا کرد من این روزا یه حال دیگه ای دارم جهان من لباس تازه می پوشه من و تو دیگه تنها نیستیم چون که...
-
بی تو خاکسترم( محمود مشرف آزاد تهرانی )
سهشنبه 14 مهر 1394 12:32
بی تو خاکسترم بی تو ای دوست بی تو تنها و خاموش مهری افسرده را بسترم بی تو در آسمان اخترانند دیدگان شررخیز دیوان بی تو نیلوفران آذرانند بی تو خاکسترم بی تو ای دوست بی تو این چشمه سار شب آرام چشم گریزنده ی آهوانست بی تو این دشت سرشار دوزخ جاودانست بی تو مهتاب تنهای دشتم بی تو خورشید سرد غروبم بی تو نام و بی سرگذشتم بی...
-
چه دردآلود و وحشتناک(اخوان ثالث)
سهشنبه 14 مهر 1394 12:24
چه دردآلود و وحشتناک نمی گردد زبانم تا بگویم ماجرا چون بود دریغ و درد هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟ که غمگین باغ بی آواز ما را باز در این محرومی و عریانی پاییز بدینسان ناگهان محروم و خالی کرد از آن تنها و تنها قمری محزون و خوش خوان نیز چه جانسوز و چه وحشت آور است این درد نمی خواهم...
-
باز باران (گلچین گیلانی )
سهشنبه 14 مهر 1394 12:18
باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان میخورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده: در گذرها رودها راه اوفتاده. شاد و خُرم یک دوسه گنجشک پرگُو باز هر دم میپرند اینسو و آنسو میخورد بر شیشه و در مُشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان: کودکی دهساله...
-
مگسی را کشتم (حسین پناهی)
سهشنبه 14 مهر 1394 12:14
مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدی ست ، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید. -به خیال ش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد گندم ای دو صد نور به قبرش بارد، مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرون م کرد، مگسی را کشتم حسین پناهی
-
ترامن چشم در راهم (نیما یوشیج)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:53
تو را من چشم در راهم ..... شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم....... شباهنگام. درآندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم..... نیما...
-
کوچه : بی تو، مهتابشبی، (فریدون مشیری)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:51
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید:، یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
بگذار تا بگریم(سعدی)
دوشنبه 13 مهر 1394 11:48
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای صبح شبنشینان، جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام...