می می طلبد دل را ، آتش زده منزل را
میخانه فرا خواند ، دیوانه و عاقل را
بازست در توبه ، هر عاطل و باطل را
میخانه و می باید ، هر عادل و فاضل را
*****
ای ساقی جانانه ، بازآ تو به میخانه
رسوای جهانم کن ، مستم کن و دیوانه
ای دل دل دیوانه ، تا چند زنی چانه
گر معرفتی جستی ، جستی ز ریاخانه
*****
بنشین ببرم ساقی ، مست از می نابم کن
بیگانه زخویشم کن ، پرشور و خرابم کن
پرکن قدحی ساقی ،عمری نبود باقی
زان باده جانانه ، گلگون چوشرابم کن
*****
ای قدسی جانانم ، ای هم دل و هم جانم
از عطرحضورتو ، سرمستم و حیرانم
عاقل ز تو دیوانه ، منزل ز تو ویرانه
ای شمع فروزانه ، پروانه سوزانم
*****
رفتم در میخانه ، دیدم دل دیوانه
ذکرش می و پیمانه ، خیرش رخ مستانه
افتان رود و خیزان ، دل گشته رها از جان
پیدا شود و پنهان ، فرزانه رندانه
امیر لالایی