پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی
پیچک (خوشه های شعر و غزل )

پیچک (خوشه های شعر و غزل )

شعر و ادب پارسی

الا یا خیمگی خیمه فروهل(منوچهری دامغانی)

الا یا خیمگی خیمه فروهل
که پیشاهنگ بیرون شد زمنزل 

تبیره زن بزد طبل نخستین
شتربانان همی بندند محمل  

نماز شام نزدیک است و امشب
مه و خورشید را بینم مقابل 

ولیکن ماه دارد قصد بالا
فرو شد آفتاب از کوه بابل 

چنان دو کفه سیمین ترازو
که این کفه شود زان کفه مایل 

ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل 

من و تو غافلیم و ماه و خورشید
برین گردون گردان نیست غافل 

نگارین منا برگرد و مگری
که کار عاشقان را نیست حاصل 

زمانه حامل هجرست و لابد
نهد یک روز بار خویش حامل 

نگار من چو حال من چنان دید
ببارید از مژه باران وابل 

تو گویی پلپل سوده به کف داشت
پراکند از کف اندر دیده پلپل 

بیامد اوفتان و خیزان برمن
چنان مرغی که باشد نیم بسمل 

دو ساعد را حمایل کرد بر من
فرو آویخت از من چون حمایل 

مرا گفت ای ستمکاره به جانم 

به کام حاسدم کردی و عاذل 

چه دانم من که بازآیی تو یا نه
بدانگاهی که باز آید قوافل 

ترا کامل همی دیدم به هر کار
ولیکن نیستی در عشق کامل 

حکیمان زمانه راست گفتند
که جاهل گردد اندر عشق کامل 

نگار خویش را گفتم نگارا
نیم من در فنون عشق جاهل 

ولیکن اوستادان مجرب
چنین گفتند در کتب اوایل 

که عاشق قدر وصل آنگاه داند
که عاجز گردد از هجران عاجل 

بدین زودی ندانستم که ما را 

سفر باشد به عاجل یا که آجل 

ولیکن اتفاق آسمانی 

کند تدبیرهای مرد باطل 

غریب از ماه والاتر نباشد 

که روز و شب همی برد منازل 

چو برگشت از من آن معشوق ممشوق 

نهادم صابری را سنگ بر دل 

نگه کردم به گرد کاروانگاه  

به جای خیمه و جای رواحل  

نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی
نه راکب دیدم آنجا و نه راحل 

 

منوچهری دامغانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.